همسر نمونه من
عشق مامان امروز تصمیم گرفتم اینجا یه کمی از خوبیای باباتو بنویسم تا هم تو اونو بشناسیش هم اینکه خودم خدایی نکرده این همه خوبی و مهربونیو فداکاریشو یادم نره... شکر خدا تو این 3 سال و 12 روزی که ما باهم زیر یه سقفیم آرامش زیادی دارم یعنی باباییت برام این آرامشو محیا کرده خیلی آرومه خیلی متینه خیلی صبوره...هرکاری از دستش بر بیاد می کنه تا منو خوشحال کنه... هروقت از ته دل می خندم گل از گلش میشکفه و میگه وقتی تو اینجوری میخندی انگار دنیارو به من دادن اگه یه ذره ساکت بشم یا برم تو خودم خودشو می کشه و به هر دری میزنه تا شادم کنه و تا لبخندو رو لبام نبینه ول نمی کنه...همه اینجوری میشناسنش که اگه من چیزی بخوام از زیر سنگم شده گیرش میاره،خدایی...